نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخ، دانشگاه شهید چمران اهواز
2 مربی و عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خرمآباد
چکیده
نوسازی در تجربۀ اروپاییان، بر پایۀ مدرنیته و به یاری و کمک بورژوازی و دولت مطلقه و ملی و مدرن و از گذر تغییرات اجتماعی وسیع و همهجانبه، به ظهور جوامع مدرن و توسعهیافته انجامید. اما، در کشور ایران، با وجود تلاشهایی که در عصر رضاشاه صورتگرفت، نوسازی به ایجاد جامعهای مدرن و توسعهیافته نینجامید. نوسازی در دورة پهلوی اول شتابان صورتگرفت و به دلیل تسلط دولت بر منابع قدرت، ناتوانی و پراکندگی جامعۀ مدنی، نوسازی در عرصههایی اجراشد که با ساخت و سرشت دولت مطلقه در انطباق بود. لذا، ممانعت دولت مطلقه از گسترش مشارکت و شکلگیری رقابت، حوزۀ سیاست ایران را به عرصهای توسعهنیافته در ساخت اقتصادی و اجتماعی تبدیلکرد. به بیانی دیگر، دولت مطلقه در حوزۀ سیاست و نظام سیاسی مانع توسعه بود و به بازتولید استبداد و خودکامگی منجرشد و به دلیل نارساییهای اساسی ایستاری و ساختاری، به حل بحرانهای عمدة هویت، مشروعیت، توزیع و تضادهای عمدة داخلی و خارجی و برقراری ثبات نهادینه، قانونمند و پایدار به سمت سرمایهداری و جامعۀ مدرن همراه با تقویت نهادهای مدنی و دموکراتیک و بورژوازی مستقل و ملی موفق نگردید.
در این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که چرا کشور ایران بهرغم تجربة نوسازی در دوران پهلوی اول، نتوانسته به جامعهای مدرن و توسعهیافته تبدیلشود. لذا، تلاش میشود تا با تحلیل و تبیین علل و عوامل مربوطه، رهیافت تازهای برای فهم تنگنا و بنبست توسعهنیافتگی در دورة مورد بحث ارائه شود. روش پژوهش نیز مبتنی بر کار کتابخانهای و عمدتاً بر یک مطالعۀ تاریخی ـ تحلیلی استوار است.
کلیدواژهها